دیشب باخواهرام و.... داشتیم صحبت می کردیم آخه ماعادت داریم وقتی دورهم جمع میشیم به
جای غیبت وتهمت و..... فقط بگیم وبخندیم وشوخی کنیم
کلاخیلی شلوغیم.دخترخواهرم سوتی نه نه نه لباسشویی راشمانبایدروشن کنید............
راتعریف کرد وماهم سوتی های توی مدرسه وزمان بچگی
شما سوتی دادین؟اگه دوست دارین برام بنویسین
دخترخواهرم وقتی دبستانی بوده ودردرس علوم موجودات را یادگرفته بوده همیشه ازاین که روی
مغازه ها نوشته بودند نان خانگی موجود است تعجب میکرده وتامدتها نمی فهمیده نان خانگی چطوری موجود است؟؟؟
یا یک داستان خونده بوده که یک مردی دوتاپسر داشت به نامهای ایرج وتورج (irj و toorj )این
اسمها راباساکن روی حرف «ر» می خونده تازمانی که توی تلویزیون می شنوه ایرج نوذری وتازه می فهمه ایرَج وتورَج بوده..............؟؟
یکی هم روی یک تابلو رابلندخوانده: استَخ رِشنا ما نَـــدانا ( استخرشناماندانا)
و ............ فعلا وقت ندارم بعدا بقیه اش را می نویسم